جدول جو
جدول جو

معنی کش رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

کش رفتن
دزدیدن ربودن: از کشو میز مقداری پول کش رفت
تصویری از کش رفتن
تصویر کش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کش رفتن
((~. رَ تَ))
دزدیدن، ربودن
تصویری از کش رفتن
تصویر کش رفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کف رفتن
تصویر کف رفتن
کنایه از ربودن و دزدیدن، به تردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف رفتن
تصویر کف رفتن
نمک ناشناسی کف زدن کش رفتن خو زدن دزدیدن بعیاری بردن: (بهر کف رفتن نهد انگشت بر حرفم حسود خرده گیری خرمنم را خوشه چینی کردنست)، (اشرف)، بفریب چیزی را از میان بردن، پول کسی را هنگام تبدیل به پول خود کم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کف رفتن
تصویر کف رفتن
((کَ. رَ تَ))
دزدیدن، با تردستی ربودن
فرهنگ فارسی معین
جریان آب - رفتن آب، کوتاه شدن جامه تازه پس از شسته شدن آن، خارج شدن منی جاری شدن آب مرد، بی عزت شدن خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ رفتن
تصویر چپ رفتن
مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رفتن
تصویر پس رفتن
عقب رفتن، عقب رفتن مقابل پیش آمدن، تنزل مقابل پیش رفتن پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
جلو رفتن حرکت کردن بسوی مقابل مقابل پس رفتن: این همه نیش میخورد سعدی و پیش میرود خون برود درین میان گر تو تویی و من منم. (سعدی)، ترقی کردن ارتقا، بحضور کسی رفتن بخدمت بزرگی شدن: تو خداوند را از آمدن من آگاه کن اگر راه باشد بفرماید تا پیش روم. یا پیش رفتن از کسی. جلوتر رفتن از وی سبقت گرفتن بر او زان دو قدم کز دو جهان پیش رفت گر چه پس آمد ز همه پیش رفت. (امیر خسرو) یا پیش رفتن با (بر) کسی. غلبه داشتن بر او تفوق و برتری داشتن: زورت از پیش میرود با ما با خداوند غیب دان نرود. (سعدی) یا پیش رفتن حرف (سخن)، مورد قبول واقع شدن آن: تاثیرخ پیش یار دگر آبرو مریز میرفت پیش حرف تو اکنون نمیرودخ (تاثیر لغ) یا پیش رفتن کاری. بخوبی انجام شدن آن. یا پیش رفتن کسی را. باستقبال او رفتن وی را استقبال کردن: امیر گوزکانان... از جیحون بگذشت و بنزدیک امیراسمعیل آمد ببخارا. امیر شاد شد و وی را پیش رفت با سپاه و بااعزاز و اکرام ببخارا در آورد
فرهنگ لغت هوشیار
یا سر رفتن دیگ. کف کردن محتوی آن و بیرون ریختن از سر دیگ. یا سر رفتن حوصله. بپایان رسیدن صبر و حوصله کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رفتن
تصویر پس رفتن
به عقب بازگشتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر رفتن
تصویر بر رفتن
بالا رفتن، به بالا بر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فا رفتن
تصویر فا رفتن
بازروفتن، دوباره روفتن، جارو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر رفتن
تصویر سر رفتن
پایان یافتن، تمام شدن مدت، از سر رفتن
لبریز شدن مایعی که در حال جوشیدن است از سر ظرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ رفتن
تصویر چپ رفتن
به راه چپ رفتن، به سمت چپ رفتن
کنایه از خلاف ورزیدن
مخالفت کردن
کنایه از حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، شید آوردن، گول زدن، مکر کردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، غدر داشتن، نارو زدن، پشت هم اندازی کردن، تنبل ساختن، غدر اندیشیدن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، غدر کردن، دستان آوردن، فریفتن، مکایدت کردن، حقّه زدن، خدعه کردن، کید آوردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش رفتن
تصویر پیش رفتن
جلو رفتن، به کسی یا چیزی نزدیک شدن، پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
کوتاه شدن پارچه یا لباس نو به واسطۀ شستن آن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور رفتن
تصویر ور رفتن
با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام رفتن
تصویر کام رفتن
کام رفتن در چیزی. تمرکز دادن آرزو و مرا بدان: (تجلی می تراود از لب جام همه در عکس ساقی میرود کام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم گرفتن
تصویر کم گرفتن
کم گرفتن کسی را. ترک کردن وا گذاشتن نادیده انگاشتن: (کم او کیر)، (باضافه)، کم ارزش تلقی کردن، حقیر شمردن کوچک دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
غلط رفتن: بسی گم می روی خود را ادب کن، تو ره گم کرده ای خضری طلب کن، (غنیمت)
فرهنگ لغت هوشیار
لک رفتن: مقابل یک تیر با علامت سفید رنگ اسب اولکه رفت نزدیک بود سوار بزمین افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک رفتن
تصویر لک رفتن
نوعی از حرکت اسب و شتر و جز آنها میان یرتمه و قدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لو رفتن
تصویر لو رفتن
لوداده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رفتن
تصویر آب رفتن
((رَ تَ))
کوتاه شدن جامه در اثر شستن، بی آبرو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش رفتن
تصویر پیش رفتن
((رَ تَ))
نزدیک رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم گرفتن
تصویر کم گرفتن
((کَ. گِ رِ تَ))
ناچیز شمردن، حقیر پنداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لو رفتن
تصویر لو رفتن
گرفتار شدن به دلیل برملا شدن راز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ور رفتن
تصویر ور رفتن
((وَ. رَ تَ))
بازی بازی کردن، با چیزی خود را مشغول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کش رفتار
تصویر کش رفتار
خوش رفتار، ویژگی آنکه با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند، ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در رفتن
تصویر در رفتن
گریختن، فرار کردن، گسیختن، گسیخته شدن، داخل شدن، به درون رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا رفتن
تصویر جا رفتن
قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا رفتن
تصویر وا رفتن
سست و بی حال شدن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن
فرهنگ فارسی عمید